با گسترش
اعتراضات اجتماعی و قیام و حضور هر چه بیشتر مردم ایران به کف خیابانها،
سردمداران، مهرهها و رسانههای رژیم نسبت به سرنوشت تیره و تار بهشدت به
وحشت افتادهاند. به این جمله دقت کنید:
«کاشکی من مرده بودم و چنین روزی را نمیدیدم»
این حرف یکی از مهرههای رژیم و زبان حال بسیاری از مهرهها و سردمداران رژیم است.
فراموش نمیشود که رفسنجانی هم در ماههای آخر عمر خود میگفت: «گاهی از تصور
آینده، یعنی آینده نظام چنان وحشت میکند که سرش گیج میرود و به زمین میافتد».
آری آنچه را که رفسنجانی آن روز در افق رژیم میدید،
حالا بهوقوع پیوسته است و بسیاری از سردمداران و مهرهها نیز چنین افق
تاریکی را در چشمانداز آینده میبینند.
اسحاق جهانگیری معاون آخوند حسن روحانی برای چندمین بار اعتراف میکند
که «کشور با ابرچالشهای زیادی مواجه است و بهدلیل اینکه حاکمیت ولایت فقیه
از حل این بحرانها عاجز است؛ او تأکید میکند: «متأسفانه گفتگو را حذف کرده و به
تعارض روی آوردیم. ما در حوزههای مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی چه
داخلی و بینالمللی چالش داریم ترمیم سرمایه اجتماعی برای ما مسألهیی حیاتی است
اما متأسفانه گفتگو از دستور کار ما حذف شده و به تعارض روی آوردهایم که فشار
سنگینی را به جامعه وارد میکند». ( سایت خبر آنلاین 7اسفند)
محمد مالجو یکی از عناصر وابسته به باند روحانی نیروی محرکه و بستر
ساختاری قیام در دی ماه را « حجم عظیمی از فعل و انفعالات برخاسته از تجربه زیسته
زندگی روزمره مردم» میداند «که به هیج وجه قابل کنترل هم نیست وا اگر نظام سیاسی
در انتخابهای خود تجدیدنظر نکند، بهمنهای عظیمتری را تجربه خواهیم
کرد».(روزنامه حکومتی ایران 7اسفند 96 )
مصطفی معین وزیر اسبق وزرات علوم رژیم نیز با اشاره به حضور
نیروهای جوان در قیام و اعتراضات روزمره مردم اعتراف میکند: «کشور ما با مسأله
ناامیدی مواجه است. آسیبهای اجتماعی کوه یخی هستند که تنها نوک قله را نشان میدهند.
ما کشور گسلها هستیم. مهمتر از گسلهای طبیعی با گسلهای اجتماعی مواجهیم،
گسلهای نسلی، گسلهای توده مردم و... عامل اصلی عدم پیشرفت همین فسادها، بیاعتمادیها
و تبعیض هاست». (سایت جماران 7اسفند 96 )
احمد بیگدلی عضو مجلس ارتجاع نیز به مسئولان توصیه میکند که
در مورد علل بروز وقایع به بیان واقعیتها در سطح جامعه بپردازند زیرا «مشکلات
اقتصادی و معیشتی موجود سطح آستانه تحمل مردم را کاهش داده است». (خبرگزاری
مجلس 7اسفند 96)
سعید زیبا کلام یکی از عناصر باند خامنهای ضمن ابراز نگرانی
درباره وضعیت رهبر آینده بعد از خامنهای، حال و روزش را نسبت به روزهای قیام دی
ماه؛ وضعیت کنونی و آینده حکومت آخوندی چنین بیان میکند: «کاش مرده بودم یک تیر
میخورد در پیشانیام که این روزها را نبینیم [با گریه] بعد ما داریم چه کار
میکنیم با آرمانهای انقلاب؟ بعد میگویند اوه خوارج خوارج رو بگیرید بگیرید اینها
خوارجاند این مقدمه است دیگر اولش میگویند خوارج، تا بعد برسیم نوبت به کی از
دیوار و پنجره بیایند تو بیایند نیایند چیزی نمانده».
واضح است که این وضعیت ناشی از بنبست تمام عیار نظام آخوندی است
که آنچه الآن میدرود، نتیجه آن چیزی است که در این 40ساله کاشته است.
از آنجا که عامل همه این وضعیت و شرایط، تمامیت نظام فاسد ولایت
فقیه است، لذا طبیعی است که راه کار و درمانی از این رژیم که عامل همه دردهای مردم
ایران است، بیرون نیاید.
هر حرف و موضع و راه کاری هم که ارایه میشود، اساساً برای تأمین
قدرت و منافع غارتگرانه باندهای درونی رژیم است و طبعاً مردم و منافع
آنها جایی در این صحنه ندارند.
این واقعیتی است که مردم ایران به آن رسیده و در قیام اخیر خود
فریاد کردند که تنها راهحل، حذف تمامیت این رژیم فاسد و ضدمردمی است. مسألهای که
سردمداران رژیم هم آن را به خوبی دریافتهاند و در وحشت از ظرفیت و پتانسیل عظیم
انفجاری جامعه است که این چنین نسبت به سرنوشت نظام پوسیده ولایت آه و ناله سر میدهند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر