بهدنبال
استعفای نجفی از شهرداری تهران، یک بار دیگر بحث ورشکستگی اصلاحطلبان قلابی درون
رژیم در رسانههای حکومتی مطرح شده است. این بار مهرهها و رسانههای خود این باند
هستند که به رسوایی و ازهمپاشیدگی این باند اعتراف میکنند. باندی که البته پیش
از این مردم ایران در ۷دیماه ۹۶
در کف خیابانها پایان عمر پرخیانت و فریبشان را که به هر جنایتی برای حفظ نظام
ولایت فقیه دست زدهاند را اعلام کردند: «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا».
ماجرای
استعفای نجفی، یک خفت تمامعیار سیاسی برای این باند بود. نجفی بهخاطر حضور در
مراسمی در برج میلاد که طی آن چند دختربچه حرکات نمایشی شبیه رقص انجام دادند، تحت
فشار باند رقیب مجبور به استعفا شد. در پی این ماجرا شورای قلابی شهر تهران
هیاهو به راه انداخت که این استعفا را نمیپذیریم و نجفی باید به سر کارش برگردد.
به قول رسانههای حکومتی «تحولات پشت صحنه»، که همان تهدید به بازداشت و زندان
باشد، نجفی را مجبور کرد دوباره استعفا بدهد. حتی آخوند منتظری، دادستان کل قضاییه
رژیم، به صحنه آمد و یک تشر زد که شورای شهر حق نداشت استعفا را رد کند. حالا که
رد کرده نجفی دوباره باید استعفا بدهد. نجفی هم که معنی این اشارات را میفهمید جا
زد و دوباره به بهانهٔ بیماری استعفا داد. همین موضوع ولولهیی در باند موسوم
به اصلاحطلب ایجاد کرد. بهطور مشخص در این دعوای درونباندی اعترافهای بیسابقهیی
از رسوایی و بیبتهگی این جریان توسط خودشان صورت گرفت. اگر چه بعضا دنبال القا
این مسأله در اذهان بودند که جریان استعفای مفتضح نجفی تحت فشار باند رقیب، موجب
این گسستها و حرف و حدیثها در درون این باند شده است. اما واقعیت این است
که جریان استعفای نجفی و شکستی که باند موسوم به اصلاحطلب در جنگ
قدرت از باند رقیب خورد، تنها تلنگری بود که باعث فروریختن این بنای پوشالی شد.
باندی که اسم
اصلاحطلب روی خود گذاشتند، در واقع همان خط امامیهای زمان خمینی هستند که جزو
فاشیستیترین باندهای رژیم بودند و اکثر آنها بازجو و شکنجهگران دهه ۶۰
هستند که یا در دادستانی یا در وزارت اطلاعات و سایر ارگانهای سرکوب و ترور، به
سلاخی بهترین و آگاهترین فرزندان مردم ایران اشتغال داشتند.
این جماعت
بعد از دهه 60 و بعد از مرگ، مصلحت را در این دیدند که رنگ عوض کرده، وارد کار
فرهنگی شده و اینگونه به نظام ولایت فقیه خدمت کنند. آنها در جنگ قدرتی که
با باند رقیب داشتند، گاهی موفق میشدند که اکثریت مجلس ارتجاع یا کرسی ریاستجمهوری
را هم مثل دوران خاتمی و در دورهٔ اخیر که روحانی رئیسجمهور شد به چنگ
بیاورند. خدمتی که این باند به نظام میکرد این بود که یکچند تحت عنوان سازندگی،
یکچند تحت عنوان اصلاحات و یکچند هم تحت عنوان امید و اعتدال، امید کاذب در
جامعه ایجاد کنند که گویا این رژیم قرونوسطایی اصلاحپذیر است.
البته بخشی
از کاربرد این ترفند هم برای مصرف خارجی و برای ریختن آب به آسیاب سیاست مماشات
بود که آری یک جناح مدره در فاشیسم مذهبی حاکم وجود دارد که میشود با آن معامله
کرد.
البته رسوایی
این باند اصلاحطلب به یمن فعالیتها و افشاگریهای مقاومت مردم ایران، گام به گام و
مرحله به مرحله برای مردم آشکارتر شد و روشن گردید که اصلاحطلب همان جلادی
است که فشنگش تمام شده و به قول مسعود رجوی افعی ولایت فقیه هرگز کبوتر نمیزاید، واقعیتی
که متولیان این باند هم ناچارند به آن اذعان کنند که دیگر ترفند اصلاحات از درون
رژیم سوخته و باید فکر دیگری بکنند.
حسین مرعشی،
سخنگوی حزب کارگزاران در بخشی از مصاحبهاش با روزنامه قانون میگوید: «صادقانه
باید اعتراف کرد که اکثریت مردم از اصلاحطلبان پیشی گرفتهاند، بنابراین تفکر
کلیشهیی اصلاحطلبی نیز نیاز به اصلاح دارد»!
روزنامه
حکومتی جهان صنعت ۲۴فروردین ۹۷ در مطلبی با
عنوان «گاو اصلاحات دیگر شیر نمیدهد!» مینویسد: « مردم از اینهمه لاپوشانی و
مصلحتاندیشیهای اصلاحطلبانه خسته شده و اعتماد خود را به این جریان هم از دست
دادهاند. نکته اصلی آنجا نهفته است که تا زمانی که ما بهمعنای واقعی و اصولی
احزاب آزاد و مستقل نداشته باشیم و تا زمانی که قدرت مافوق خواست مردم در کشور
مسلط باشد عملاً نهتنها جریانهای سیاسی همچون اصلاحطلبی فراتر از یک عروسک خیمهشببازی
نخواهند بود بلکه روزبهروز بر بدبینی و بیاعتمادی مردم افزوده شده و
بحرانهای کشور عمیقتر و پیچیدهتر میشود».
همچنین
روزنامه حکومتی ابتکار روز ۲۲فروردین ۹۷
در مقالهیی با عنوان «مدار سقوط به سمت بیاعتمادی» نوشت: «اشتباه استراتژیک طیف
اصلاحطلب در این برهه حساس از جامعهیی که بهشدت عصبانی و ناامید، تحولات
اقتصادی کشور را دنبال میکند، در میانمدت و بلندمدت اثرات منفی خود را بر طیف
سردرگم این روزهای اصلاحطلبان خواهد گذاشت. برآورده نشدن توقع مردم از عملکرد
لیستهای امید... که حالا با وعدههای سرگردان و بر زمین مانده مواجه شده است، همگی
سراشیبی سقوط اصلاحات و البته اعتدالیون در کشور را هموارتر خواهد کرد. ناامیدی
مطلق منجر به بههمریختگی جامعه خواهد شد و هیچ آبی نمیتواند این دلمردگی را در
مردم دوباره زنده کند».
البته
این اعترافات بلافاصله بعد از قیام دیماه شروع شد ولی روز به روز و گام به گام
مسأله عمیقتر شد و بهخصوص در وحشت از شعله کشیدن قیام، لزوم چارهجویی مطرح و
اعترافها ریشهییتر شد. از جمله قضیهٔ استعفای شهردار یک بار دیگر این
واقعیت را در معرض دید همگان قرار داد که در استبداد مطلقه ولایت فقیه، بازی
انتخابات حرف مفتی بیش نیست. و وقتی هم که صحبت از بدبینی و بیاعتمادی میکنند
دقیقاً اسم مستعار خشم و انزجار مردم از فاشیسم مذهبی و خطر قیام است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر