بخشی از حرفهای روحانی
روحانی در
مراسم افطاری با عوامل باند خودش سخنرانیی کرد که محورش امید یا ناامیدی بود: ما
در یک آزمایشیم... اگر بترسیم اگر سست بشویم اگر خسته بشویم اگر احساس شکست بکنیم
ما پیروز نمیشویم. بهنظر من نگرانی نسبت به آینده اشکالی نداره که فردی یا
افرادی یا گروهی یا حزبی نسبت به آینده کشور نگران باشند. ناامیدی یعنی پایان
ماجرا. ناامیدی اگر تسلیم برای هر ملتی زشت هست که زشت است ناامیدی بهمعنی تسلیم
در برابر بدخواهان است. بهرغم نگرانیهایی که حتماً وجود داره و بسیاری از
نگرانیها به حق است. ما امروز با چه شرایط جدیدی روبهرو هستیم؟... شما میگویید
پای صندوق رأی رفتیم و نتیجهیی از او ندیدیم. از صندوق جدا شدن یعنی جنگ داخلی.
از صندوق جدا شدن یعنی تسلیم دشمن ما باید به سمت صندوق بشتابیم. صندوق راه حال ما
است... توقعات مردم را در رسانهها بالا نبریم.
افطاری سالانه و دل مشغولیهای رئیسجمهور نظام!
روحانی در
ماه رمضان هر سال با عوامل و کارگزاران رژیم در عرصه تبلیغات و رسانه دیدار و برای
آنها سخنرانی میکند، ولی بهنظر میرسید دیدار امسال فضای متفاوتی داشت.
سالهای گذشته
این جلسه، عمدتاً در تأیید و حمایت از روحانی و سیاستهایش بود، ولی جلسه امسال
تبدیل شد به یک جلسه چالشی و اعتراف به وضعیت بهشدت وخیم اقتصادی و اجتماعی و
اعتراض به سیاست و عملکرد روحانی. علت هم این نبود که ترکیب متفاوتی امسال دعوت
شده بود، امسال هم مثل سالهای قبل اساساً کارگزاران رسانههای باند روحانی دعوت
شده بودند و این حرفهای چالشی هم اساساً توسط عباس عبدی که از چهرههای شناخته شده
و از بهاصطلاح تئوریسینهای باند روحانی و جماعت اصلاحطلب است بیان شد و اعتراف
به این واقعیت بود که: آنچه تحت عنوان اصلاحات از آنها حرف میزنند، مشتی نکات
تاریخ مصرف گذشته هستند.
واقعیتهای تاریخ مصرف گذشته
بهعنوان
نمونه عباس عبدی در همان مراسم افطاری گفت:
«
نگران؛ ناامید؛ خسته؛ توصیف اجمالی از وضعیت کنونی جامعه ایران است. توصیفی که
شاید برخی را خوش نیاید. در گذشته، هیچ گاه نه نگران بودم، نه خسته و نه ناامید.
دوست نداریم این سخنها را بگوییم چون بیم آن داریم که به افزایش نگرانی و خستگی و
ناامیدی منجر شود. ولی چاره چیست؟ تا کی میتوان زبان در کام کشید؟ اگر سکوت و نگفتن
چارهساز بود، تا کنون چاره کرده بود.
نگرانیم. با
هر کس که سخن میگوییم، نسبت به آینده کشور و ایران نگران است... ریشه نگرانی در
داخل است. جامعه ما زیر فشارهای مختلف ضعیف و ناتوان شده است. جامعه ما از وحدت و
انسجام اولیه خود دور شده و شاید در تنها موضوعی که وحدت نظر داریم، نگرانی از
آینده است».
کابوس ناامیدی، نگرانی و برخی مشکلات دیگر!
هرناظری بهروشنی
در مییابد که نگرانی در این حرفها موج میزند. از قضا روحانی هم وقتی صحبت کرد،
اگر چه حرفش دفاع سخیف و مسخره از دولتش و کارنامه آن بود، اما به زبان معکوس به
همین ناامیدی و اوضاع خراب اعتراف کرد. مثلاًًً در صحبت خودش ۶بار
از کلمه «ناامیدی» استفاده کرد. ۶بار کلمه «نگرانی» را به
کار برد و تلاش کرد بگوید که مشکل ما اقتصادی نیست، امنیتی نیست، مشکل روانی است.
البته از
برجام هم دفاع کرد و رو در روی خامنهای که گفته بود «این که گفته میشود برجام
سایه جنگ را دور کرد، دروغ است» روحانی باز تکرار کرد که برجام سایه جنگ را دور
کرد و ما را از زیر فصل۷خارج کرد.
و اعتراف مهم
دیگری که روحانی مجبور شد به زبان بیاورد این بود که آنهایی که در انتخابات شرکت
کردهاند میگویند پشیمان هستند، وی گفت:
«چرا پشیمان
باشیم از صندوق جدا شدن یعنی جنگ داخلی، از صندوق جدا شدن یعنی تسلیم دشمن ما باید
به سمت صندوق بشتابیم، صندوق راهحل ماست».
مخاطب روحانی کیست؟ خواص مهمان یا اراذل بسیجی کف خیابان؟
روشن است
مخاطب روحانی کیست، روحانی که با یک مشت بسیجی یا نیروهایی که از هیچ جا خبر
نداشته باشند صحبت نمیکرد؛ بلکه با بهقول خودشون اصحاب رسانه صحبت میکرد که به
واقعیت اوضاع رژیم واقف هستند و اشراف دارند، اما سؤال اصلی این است که: آیا این
حرف را که مشکل، جنگ روانی است و نه اقتصاد کسی باور میکند؟ و نکته دوم این است
که به هر حال او برای این مشکل چه راهحلی به دست میدهد؟
در واقع
روحانی به شکل پایهیی و اساسی حرفهای عبدی یا بقیه را رد نکرد، بلکه حرفهای خودش
هم عملاً اعتراف به همان وضعیتی است که عبدی گفت البته به زبان معکوس و دجالگرانه.
روحانی گفت:
من خیلی امیدوارم، مشکل اقتصادی نیست.
دومین نکته
این است که مخاطب روحانی در دم زدن از رشد شاخصهای اقتصادی و ادعای اینکه وضع خوب
است و این حرفهای سخیف تبلیغاتی... اینها نیستند، نیروهای پایین رژیم است. ولی بهعنوان
راهحل حرف او با اینها این است که باید به مردم امید بدهید. یعنی مثل من واقعیتها
را رنگ کنید.
چه اجباری
روحانی را ناگزیز از پرتو پلا گویی در مورد امید و ناامیدی کرده است؟
حرف روحانی
این است که اگر ما هم بگوییم ناامیدیم دیگرماجرا تمام است و حتی نمیتوانیم همین
نیروهای پایینی خودمان را هم نگهداریم!
اما سؤال
اساسی اینجاست که: وقتی هم روحانی میداند و هم مخاطبان دیروزش خوب میدانند که با
تبلیغات صرف و خشک و خالی تضادی حل نمیشود، بالاخره روحانی و این جماعت اصلاحطلب
چه راهحل مادی برای نجات از این ورطه و این گرداب نابود کننده دارند؟
جواب را هم
باید در همان حرفها و سخنرانی دیروز روحانی جستجو کرد. به واقع هیچکس در رژیم
هیچ راهحل عملی و رو به بهبودی در این مسیری که میروند، ندارد. هیچکدام از دو
باند!
تنها اتفاقنظر نسبی که در اعضای باند روحانی یافت میشود همین ناامیدی است!
این نکته که
هیچ راهحلی برای این باند و کل نظام در دستگاه فعلی وجود ندارد را در همان جلسه،
عباس عبدی خیلی خوب برجسته کرد و گفت:
«یک
نقطه روشن هست. اتفاقنظر نسبی در وجود نگرانی درباره آینده و اینکه ادامه مسیر
فعلی و گذشته دیگر ممکن نیست... مسأله امروز ایران، هیچ راه حل جزیی و فنی ندارد.
در سطح هیچیک از قوا نیست و باید در سطح ملی حل شود».
چرا چنین اعترافی میکنند؟
عباس عبدی
اینجا با وضوح تمام اعتراف میکند که هیچ راهحلی در درون رژیم برای عبور سالم
نظام از وضعیت کنونی وجود ندارد. البته این حرفها به گروه خونی عبدی نمیخورد و او
و همفکرانش با بیان این حرفها در واقع تلاش میکنند اصلاحات مرده را به خیال خود
در دستگاه دیگری زنده کنند که این البته بحث دیگری میطلبد و خارج از حوصله این
نوشته چرا که همین اعترافات خود به تنهایی گویای این واقعیت هستند که:
دیگه تمومه
ماجرا!
همان طور که
روحانی نیز سخنرانیش را با همین تعابیر تمام کرد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر