این روزها
بحرانها در رژیم فعالتر و حادتر شدهاند که بازتابهای آن را در رسانههای نظام و
در اظهارات مقامها و مهرههای رژیم میتوان دید. در همین راستا روز سهشنبه ۲۰شهریور
۹۷ جهانگیری معاون روحانی گفت ما با جنگ روانی روبهرو
هستیم.
منظور از جنگ روانی چیست؟
این البته
حرف تنها جهانگیری نیست. هم خود خامنهای و هم روحانی مدتی است که روی جنگ روانی
انگشت میگذارند. همگان بهخاطر دارند چندی پیش که روحانی مصاحبه تلویزیونی
داشت گفت که مشکلات هست، اما عمده موضوع، جنگ روانی است.
این تناقضگویی
نشانه چیست که هم به بحران معترف هستند و هم آن را ناشی از جنگ روانی مینامند؟
بهکارگیری
چنین شیوههایی در تبیین وضعیت حاکم بر ارکان نظام البته در تحلیل نهایی میتواند
بازتاب و نمودی از فاز پایانی رژیم باشد.
نه تنها این
رژیم، بلکه هر رژیم دیکتاتوری وقتی به مرحله پایانی عمر خود میرسد، سرانش بهعنوان
آخرین شگرد تلاش میکنند بحرانهای مرگباری را که حاصل مرحله پایانی رژیمشان است،
جنگ روانی جلوه بدهند.
به همین رژیم
نگاه کنید. یک روز که شمشیر را از رو میبست و تا قتلعام ۳۰هزار زندانی
سیاسی هم پیش میرفت. وقتی دید حتی قتلعام هم دیگر جواب ندارد، ناگزیر رفت سراغ
نمایش اصلاحطلبی!
بعد از اینکه
مانور اصلاحات هم سوخت (که شاخصش قیام ۹۶ با شعار
دیگه تمومه ماجرا بود) اکنون دیگر دست رژیم برای استمرار این قبیل شعبدهبازیها
کاملاً خالی است.
در حالیکه
از آنطرف هم بحرانها سر ایستادن ندارند و روزبهروز در حال افزایش و حادتر شدن
هستند.
در چنین
شرایطی رژیم یا باید پاسخ منطقی و علمی به این بحرانها بدهد که البته از
ماهیت رژیم مستبد ولایت فقیه چنین چیزی درنمیآید، یا اینکه از سر بیراهحلی و
بنبست رو بیاورد به آخرین حربه. یعنی مطرح کردن اینکه این بحرانها جدی نیست و
اساساً ناشی از جنگ روانی است!
تکرار راهی
که شاه رفت
در مرحله
پایانی رژیم شاه هم همینطور بود. شاه در همین راستا ابتدا با ۱۷شهریور
مردم را به رگبار بست و کشتار کرد. قیام بیشتر اوج گرفت و رادیکالتر شد. بعد نخستوزیر
عوض کرد. جواب نداد و نهایتاً هم نخستوزیر نظامیاش ازهاری در مجلس
گفت این تظاهراتها واقعی نیست و نوار است! یعنی همان جنگ روانی!
این در حقیقت
همان پروپاگاندایی است که چند ماه پیش خامنهای تأکید میکرد باید از آن استفاده
کنیم و سیاه را سفید جلوه دهیم.
اما ورای
پروپاگاندا، واقعیت روی زمین که مردم با گوشت و پوستشان لمس میکنند، جهش دیوانهوار
بحرانها است.
واقعیت چیست؟
واقعیت؛
دلار ۱۵هزار
تومانی است،
گوشت ۶۰هزار
تومانی،
باتری کامیون
۳میلیون تومانی،
بیکاری ۱۵میلیونی،
آتش زدن
کنسولگری رژیم در بصره،
جارو شدن
رژیم در عراق و منطقه و نمایان شدن جارو شدنش از سوریه و فروریختن عمق استراتژیک
نظام و بازگشت شدیدترین تحریمهای تاریخ و مانند اینها است!
سیمای دیگر بحرانهای واقعی
شمای دیگری
از بحرانهای واقعی را که خامنهای و روحانی تلاش میکنند انکار کنند:
- قیام سراسری
دیماه و ادامه و استمرار آن تا همین امروز!
- گسترش کانونهای شورشی که امان رژیم
را بریده تا جاییکه یکی از رسانههای رژیم اعتراف میکند: «مجاهدین تشکلهایی بهنام
«کانونهای شورشی» درست کردهاند که هم قدرت تکثیر نیرویی دارند و هم از پتانسیل
جایگزینی لیدرهای صحنه برخوردار میباشند»!(بهارستانه-۶شهریور ۹۷)
- شکست طرحهای
تروریستی علیه دشمن اصلی و دستگیری دیپلمات نظام و مزدورانش در آلمان، بلژیک،
فرانسه، آلبانی، آمریکا!
- قیام مردم
عراق بر ضد دخالتهای نظام و آتش زدن کنسولگری رژیم و تمامی مقرهای احزاب وابسته به
آن در بصره!
- وضعیت درهمشکسته
اقتصادی!
- جنگ شدید
باندی و اوجگیری بحران درونی نظام!
- شکست برجام و
بازگشت «شدیدترین تحریمهای تاریخ»!
- جلسه پیش روی
شورای امنیت درباره رژیم (در۴مهر) که رئیسجمهور
آمریکا شخصاً ریاست آنرا برعهده خواهد داشت!
تناقض بعدی، تحریم بهمثابه یک بحران، واقعی است!
اما بارها
خود خامنهای و گاهی هم روحانی صراحتاً گفتهاند که تحریمها واقعی هستند اما راهحل
هم داریم! چرا اینجا میگویند بحران واقعی است؟ این بحران چه ویژگیای دارد که
مشمول آن خیمهشببازی نمیشود؟!
طبعا اینکه
میگویند تحریمها واقعی است، خودش در تناقض با آن حرف دیگرشان است که میگویند
جنگ روانی است. خود این تناقض نشان میدهد خط، مسیر و راهحل مشخص و مادی برای
خروج از بحرانها ندارند.
و هنگامی هم
که میگویند «راهحل» دارند، اولین پرسشی که در برابرشان خودنمایی میکند این است
که: پس چرا راهحلتان را ارائه نمیدهید؟
یک مثال
همانطور که
عموم ناظران رویدادهای سیاسی بهخاطر دارند، سال ۲۰۱۵ بحران
اقتصادی یونان اوج گرفته بود. این کشور ۳۲۳میلیارد دلار
بدهی داشت. صندوق بینالمللی پول اعلام کرد که بدهی یونان معوق شده و نهاد تثبیت
مالی اروپا (که در سال ۲۰۱۰ برای کمک به حل بحران
مالی حوزه یورو بنا شد) گفت: این بحران به این مفهوم است که یونان تعهد مالی خود
را انجام نداده است.
وقتی حزب
«سیریزا» روی کار آمد با اینکه این بحران کمرشکن در برابرش بود، راهحل مشخص
ارائه داد و بر همان اساس در نهایت یونان را از آن بحران خارج کرد.
نباید شک کرد
که اگر خامنهای و روحانی هم در وضعیت بحرانی نظام (که از نظر مرگبار بودن به
مراتب از بحران یونان خطرناکتر است) راهحلی عملی داشتند، با سرعت آن راه حل
را ارائه میدادند. اما کو راهحل؟
رژیم ۲راه و ۲مسیر (و نه راهحل) بیشتر ندارد
۱- یا به خواستههای جامعه جهانی و مشخصاً شرطهای ۱۲مادهای
آمریکا تن بدهد که خروجیاش میشود همان تنزل بیپایان که تا نفی خود ولایت
فقیه هم میرود که این، راه را برای قیام هر چه بیشتر باز میکند.
۲- ادامه مسیر رویارویی با جامعه جهانی که خروجیاش میشود خفگی
اقتصادی و هر چه تنگتر شدن حلقه محاصره، که این هم یعنی عبور هر چه بیشتر از
آستانه تحمل جامعه که باز هم خروجیاش میشود قیام! در واقع هر دو راه و هر دو
مسیر (با اندکی کمی و بیشی) به یک جا و یک مقصد میرسند، سرنگونی!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر